دقیق، زیرک، محیل، لطیف، تیز و نافذ سایر معانی: کم چگال، نامتکاثف، کم غلظت، ناچگال، بسیط، نافشرده، نامتراکم، ناهمفشرده، موشکاف، موبین، نازک انگار، ظریف انگار، زیرکانه، موشکافانه، موبینانه، نا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رمزی، کنایهای، حاکی، دال بر، علامت دار، نشان دار، نمادین، نمادی سایر معانی: سمبولیک، اختصاری، کنایه ایsymbolic(al)رمزی، دال، نشان دهنده، رابطه نحوی [برق و الکترونیک] نمادی، نمادین [نساجی] سم ...
حاکی، نشانه بیماری، مطابق نشانه بیماری، حاکی از علائم مرض سایر معانی: وابسته به نشانه های بیماری، هم افتی، نشانه، علامت، نماینده، حاکی از علائم مر، طب نشانه بیماریsymptomatic(al)مطابق بانشا ...
سخن چین سایر معانی: گویا، نمایانگر، آشکارساز، خبرکش ( tattler هم می گویند)، اشاره، نشانه، نشانه ی راز، (مجازی) دم خروس، رجوع شود به: indicator، آگاه ساز، جا نما، زمان نما، عقربه، خبرکشی کردن ...