telltale
معنی
سخن چین
سایر معانی: گویا، نمایانگر، آشکارساز، خبرکش ( tattler هم می گویند)، اشاره، نشانه، نشانه ی راز، (مجازی) دم خروس، رجوع شود به: indicator، آگاه ساز، جا نما، زمان نما، عقربه، خبرکشی کردن
[نفت] سوراخ دیدزنی
[نساجی] دستگاه تنظیم - دستگاه کنترل
سایر معانی: گویا، نمایانگر، آشکارساز، خبرکش ( tattler هم می گویند)، اشاره، نشانه، نشانه ی راز، (مجازی) دم خروس، رجوع شود به: indicator، آگاه ساز، جا نما، زمان نما، عقربه، خبرکشی کردن
[نفت] سوراخ دیدزنی
[نساجی] دستگاه تنظیم - دستگاه کنترل
دیکشنری
گواهینامه
اسم
telltale, talebearer, gossiper, tattler, informerسخن چین
ترجمه آنلاین
گویای
مترادف
disclosing ، evidential ، giveaway ، indicatory ، informative ، meaningful ، pointing to ، prognostic ، significant ، significatory ، suggestive