تلقیندرمانی [روانشناسی] نوعی رواندرمانی که در آن علائم رنجآور را با تلقین مستقیم و اطمینانبخشی برطرف میکنند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
روانشناسى : وارون کارى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روانشناسى : تلقین مخالف
[سینما] کمدی بسیار ملایم
قابل توصیه، مقتضی، معقول، مقرون بصلاح، مصلحتامیز سایر معانی: صلاح، مصلحت، عاقلانه، مصلحتی [ریاضیات] قابل قسمت، مقتضی
نصیحت کردن، پند دادن، مشورت دادن، توصیه دادن، اگاهانیدن، قضاوت کردن، رایزنی کردن، خبر دادن سایر معانی: اندرز دادن، نظر دادن، توصیه کردن، آگاه کردن، آگاهانیدن، مشورت کردن با [حقوق] اعلام کردن ...
رایحه، تشعشع نورانی، نشیه و تجلی ر ماده سایر معانی: حالت و روحیه (شخص یا چیز یا محل)، تجلی، هاله، عطر، بخار یا بو یا هر چیز نامرئی که از جسمی متصاعد شود، محیط نامرئی، نشئه و تجلی هر ماده مثل ...
سیخ، سنجاق کراوات، شکل سیخ، برش، سوراخ کردن، نوشابه دراوردن، بسیخ کشیدن، تخلف کردن از، برای نخستین بار باز کردن، باز کردن یا مطرح نمودن سایر معانی: سوراخ کردن بشکه، مطرح کردن، به موضوعی (معم ...
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن، گلوله کردن سایر معانی: (در حل مسئله یا راز) کلید، مفتاح، سر نخ، سررشته، برگه، قرینه، (امریکا - عامیانه ...
دلالت کننده، در ضمن سایر معانی: اشاره ضمنی کننده
شهوت انگیز، شهوانی، شهوت زا، وابسته به عشق شهوانی
ضمنی سایر معانی: تلویحی، غیرصریح، سربسته، ضمنا مفهوم، مفهوم بطور ضمنی، مقدر [حقوق] ضمنی، فرضی، استنباطی، حکمی