اواره، هرزه روییدن سایر معانی: (از قافله یا گروه) جدا شدن، به راه خود رفتن، عقب ماندن، به طور نامرتب روی دادن (یا آمدن یا رفتن و غیره)، (گیسو) ژولیده بودن، ژولیدن، (جامه) بدآویختن، بدقواره ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اواره، ولگرد سایر معانی: سرگردان
(مثلا به واسطه ی کمرویی یا ترس) در جای خود ایستادن، جلو نرفتن
سر گردانی، غربت، گشتن، پرسه زدن، گردیدن، سیر کردن سایر معانی: ول گشتن، (بی هدف) گشتن، پلکیدن، گشت زدن، تکاپو [کامپیوتر] سیر کردن ؛ گشتن
پهن نشستن، گشاد نشستن، هرزه روییدن، بی پروا دراز کشیدن یا نشستن، بطور غیر منظم پخش شدن سایر معانی: گل و گشاد نشستن، (روی صندلی یا زمین یا تختخواب و غیره) ولوشدن، خزیدن، با زحمت حرکت کردن، تق ...
سرگردان بودن، منحرف شدن، اواره بودن سایر معانی: ( بی هدف ) حرکت کردن، پرسه زدن، پلکیدن، (با بی خیالی) راه رفتن، یالم یالم رفتن، خرامان رفتن، (معمولا با: off) گمراه شدن، گم شدن، کج راه شدن، ( ...