پایگاه فضایی، ایستگاه فضایی سایر معانی: ایستگاه کیهانی، platform space پایگاه فضایی [عمران و معماری] ایستگاه فضایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طویله، اصطبل، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم، پایدار، پایا، محکم، ثابت کردن، جا دادن، استوار شدن، در طویله بستن سایر معانی: ناجنبا، برجا، قرص، قوی، مستحکم، دیرپای، پردوام، پایست، دامن ...
بهانه، غرفه، اخور، لژ، صندلی، بساط، عذر، جایگاه ویژه، دکه چوبی کوچک، جای ایستادن اسب در طویله، به اخور بستن، دور سرگرداندن، ماندن، قصور ورزیدن، طفره زدن، از حرکت بازداشتن سایر معانی: (در اصط ...
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت، استوار یا محکم کردن سایر معانی: ناجنبا، بی حرکت، بی جنبش، بی تحرک، بی تکان، لق نکردنی، پیوسته، ایستا، یکجور، بی مکث، بی وقفه، همی ...
کوشش کردن، سر و دست شکسن، کوشیدن، گستردن، جد و جهد کردن نزاع کردن سایر معانی: تکاپو کردن، تلاش کردن، جد و جهد کردن، (سخت) کوشیدن، چخیدن، تقلا کردن، ستیزه کردن، ستیزیدن، پیکار کردن، مبارزه کر ...
مانع شدن، گیر کردن، قرار گرفتن سایر معانی: گذربندی کردن، حائل شدن، ناکام گذاشتن، هاژ کردن، چوب لای چرخ گذاشتن، خنثی کردن، (بازی گلف) قرار گرفتن گوی حریف میان سوراخ و گوی بازی کننده، حائل شدن ...
اوج، قله، نوک، اعلی درجه، ذروه، منتها درجه، منتهی سایر معانی: چکاد، شخ، اوج (اوگ)، تارک، سر، ستیغ، وابسته به سران دولت ها، - سران [عمران و معماری] اوج - ستیغ [ریاضیات] تارک، قله، اوج، رأس [خ ...
بزرگراه، اتوبان، شاهراه، ابر شاهراه، جاده وسیع سایر معانی: ابر بزرگراه
کار، تمرین، وظیفه، تکلیف، امر مهم، زیاد خسته کردن، بکاری گماشتن، تحمیل کردن، تهمت زدن سایر معانی: کار (که به عهده ی کسی محول شده است)، گمارش، مشکل، کار مشکل، کار سخت، (با تحمیل کار زیاد) تحت ...
رجوع شود به: expressway
قطعی، تسلیم نشو، غیر قابل انعطاف، مصالحه ناپذیر، سخت ناسازگار، تمکین ندادنی سایر معانی: مصمم، انعطاف ناپذیر، سازش ناپذیر، آشتی ناپذیر، آشتی نکردنی، بی گذشت، نستوه
سرگردان، دربدر، اوباش، ادم اواره و ولگرد، سر گردان سایر معانی: ولگرد، عیار، عیاروار، دایما در حرکت، بی خانمان، خانه بدوش، آواره