کشتی دو دکله، (امریکا - نیروی دریایی) بازداشتگاه موقت (مثلا در کشتی جنگی تا رسیدن به بندر)، نوعی کشتی دو دگلی سبک و سریع السیر، (noun) نوعی کشتی دو دگلی سبک و سریع السیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غول، جای اسب و گله، اغل، حصار درست کردن، احاطه کردن سایر معانی: طویله، اصطبل (بی طاق)، حصار، کمرا، ستورگاه، در طویله یا ستورگاه نگهداشتن، به درون حصار راندن، جا کردن، (امریکا - خودمانی) به چ ...
دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات سایر معانی: پناه، مدافع، حامی، دفاع کردن [فوتبال] دفاع کردن
نگه داشتن، بزندان افکندن سایر معانی: زندانی کردن، حبس کردن، محبوس کردن، به زندان انداختن، (مجازی) محدود کردن، در تنگنا گذاشتن [حقوق] زندانی کردن، حبس کردن
ندامتگاه، بازداشتگاه یا زندان مجرمین، ندامتی، دار التادیب سایر معانی: وابسته به پشیمانی، توبه آمیز، ندامت کارانه، هود آمیز، پتت آمیز، زندان
حبس، زندان، محبس، زندان کردن سایر معانی: بندیخانه، وابسته به زندان [حقوق] زندان، محبس