مهیج سایر معانی: محرک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب سایر معانی: میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه [مهندسی ...
شهوت انگیز، شهوانی، شهوت زا، وابسته به عشق شهوانی
محرک، متحرک، سیار، سایر سایر معانی: در حال حرکت، گردان، جنبنده، گردنده، احساس انگیز، متاثر کننده، ترحم انگیز، سوزناک، وابسته به وسیله ی نقلیه ی در حال حرکت، جنبان، به حرکت آور، جنب زا، گردان ...
مناسبت، متقاعد کننده، متقاعد کننده، تشویقی، وادار کننده، مجاب کننده سایر معانی: وادارگر، پذیراننده، قانع کننده
طراوت بخش، نوجانگر، خرم ساز، فرح بخش، تازه ساز، روح انگیز، طرب انگیز، نیرو بخش، تازه کننده، خستگی گیر [کامپیوتر] دوباره سازی
نیروبخش، مقوی، داروی نیروبخش، دوای مقوی
هیجان انگیز، شور انگیز، انگیزگر، (کاسبی و غیره) پر رونق، گرفته، گرم، چشمگیر، فوق العاده، ناروال، شهوت انگیز
حسی سایر معانی: عضو حسی
بهم زننده، تکان دهنده، پر تحرک، هیجان اور سایر معانی: مهیج، شورانگیز، پر شور، فعال، پر کنش، پر مشغله، پر رونق [نساجی] به هم زدن [ریاضیات] به هم زدن