صرف کردن، مصرف کردن، خرج کردن سایر معانی: هزینه کردن، گساردن، تحلیل بردن، ته کشاندن [ریاضیات] مصرف کردن، از دست دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صرف کردن، خرج کردن، تمام شدن، صرف شدن، سودن سایر معانی: به پایان رساندن، تمام کردن، مصرف کردن، گساردن، تحلیل رفتن، فدا کردن، (پول) خرج کردن، (وقت) صرف کردن، گذراندن، سپری کردن، (پول یا وقت) ...
اسراف، ولخرجی، برباد دادن، تلف کردن سایر معانی: اسراف کردن، ولخرجی کردن، ضایع کردن، هدر دادن، حرام کردن، نفله کردن، هرزدادن