[نساجی] پارچه روتختی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خم کننده، باده پرستی، گاز انبر سایر معانی: (شخص یا ابزار) خم کننده، خمگر، خم شو، خم پذیر، عضله خم کننده، میگساری، خوشی ونشاط
عیاشی سایر معانی: میگساری، عیاشی و بزن و بکوب (رجوع شود به: carouse)
سرساز، درساز، شیرچه سایر معانی: (شخص یا دستگاه که میخ یا چکش و غیره را دارای سر می کند) سرگذار، سرچسبان، ماشین خوشه چین (که خوشه ی گندم و غیره را می برد و در تراکتور بار می کند)، شیرجه، افتا ...
موج، عیاشی، میگساری عیاشی سایر معانی: افراط، زیاده روی، بی بندوباری، (یونان و روم باستان - معمولا جمع) عیاشی و میگساری به افتخار یکی از خدایان (به ویژه dionysus)، عیاشی و میگساری چندنفره (هم ...
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل، مهمانی دادن یارفتن سایر معانی: هنگان، گروه، هیات، اکیپ، (عمل یا طرح و غیره) شرکت کننده، همباز، طر ...
شیرجه، غوطه، سقوط سنگین، گودال عمیق، سرازیری تند، شیب تند پیدا کردن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، فرو بردن، شیرجه رفتن، غوطه زدن، غوطهور شدن سایر معانی: (ناگهان در آب یا سوراخ و غیره) فرو کردن، ...
کیف، عیاشی کردن، لذت بردن، شادی کردن سایر معانی: (با سروصدا) شادمانی کردن، جشن گرفتن، خوشی کردن، (با: in) محظوظ شدن یا بودن، کیف کردن، (بسیار) خوش آمدن، رجوع شود به: revelry
هرزگی، عیاشی سایر معانی: (روم باستان - جشنواره ای که در حدود 17 دسامبر با افراط در عیش و نوش برگزار می شد) ساتورنالیا، روم قدیم جشن خدای زحل
شب نشینی، مهمانی شب سایر معانی: فرانسه مهمانی شب