چابک، چالاک، شنگول، با نشاط، شاد و خرم، جست وخیز کنان سایر معانی: سر حال، سر زنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شوخ، شاد، شادمان سایر معانی: شاد و خرم، شنگول، مل و مست، مشغول بازیگوشی، سر مست، خوش، بذله گو
فراخ، خوشدل، شوخ، سرحال، خرم، خوشنود، سرمست، سبک روح، خوش وقت، خشنود، سرخوش، پرنشاط سایر معانی: شاد، سرزنده، مسرور، خوشحال، سبکدل، پدرام، درخشان، سروربخش، معاشرتی و لذت گرای، همجنس باز (به و ...
خوش سایر معانی: خوشبختانه، باخوشی، مسعودانه
زرنگ، خود نما، گستاخ، لا قید، جلف سایر معانی: شیک، متداول، (به) مد روز، سر زنده، سرحال، مست و ملنگ، شنگول، خود ساز، مغرور، گستا
شوخ، شوخی امیز، فکاهی، شنگ سایر معانی: سرحال، بذله گویی
شوخ، ظریف، شوخی امیز، فکاهی سایر معانی: اهل دل، شوخ دل، شوخی آمیز، خنده دار
اذیت، شیطنت، موذی گری، شرارت، بدسگالی سایر معانی: آسیب (به ویژه توسط شخص)، صدمه، آزار، مایه ی صدمن شیر، سبب دردسر، مایه ی شر، آدم شرور، شر به پا کن، فتنه انگیز، شهرآشوب، (آدم یا بچه) شیطون، ...
فتنه جویی سایر معانی: شیطنت، اذیت
وابسته به ورزش، ورزشی، ناوردی، مسابقه ای، ورزش دوست، ورزشکار، جوانمرد، منصف، وابسته به قمار، قماری، بختی، وابسته به بخت آزمایی، (زیست شناسی) جهشی، ناروال، جنده بازی، دلیرانه، تفریح دوست، باز ...