frisky
معنی
چابک، چالاک، شنگول، با نشاط، شاد و خرم، جست وخیز کنان
سایر معانی: سر حال، سر زنده
سایر معانی: سر حال، سر زنده
دیکشنری
شجاعانه
صفت
frisky, mirthfulشاد و خرم
agile, perky, feisty, nimble, quick, friskyچابک
cosh, sappy, frisky, mirthful, sprightlyشنگول
friskyجست وخیز کنان
nimble, mercurial, nifty, peppy, brisk, friskyچالاک
jolly, vivacious, sprightly, racy, fresh, friskyبا نشاط
ترجمه آنلاین
دمدمی مزاج
مترادف
active ، antic ، bouncy ، coltish ، dashing ، feeling one's oats ، frolicsome ، full of beans ، gamesome ، high spirited ، in high spirits ، jumpy ، kittenish ، larkish ، lively ، peppy ، playful ، prankish ، rollicking ، romping ، spirited ، sportive ، wicked ، zesty ، zippy