شبح، روح، دیو، جن، ترساندن سایر معانی: روح زده کردن، شبح زده کردن، دچار ترس از ارواح کردن، ترسیدن، وحشت زده کردن یا شدن، سراسیمه کردن یا شدن، رماندن، رم دادن، (ترساندن و) فراردادن، (عامیانه) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جن، مایه ترس ووحشت، لو لو سایر معانی: لولو، مایه ترس ووحشت
بی قراری، بخودپیچی، لول خوری، بی قرار بودن، ناراحت بودن سایر معانی: وول خوردن، (به واسطه ی ملالت یا عصبی بودن و غیره) مرتب با چیزی ور رفتن، آرام نگرفتن، (مرتب) جم خوردن، لوشیدن، دلواپس کردن ...
خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده سایر معانی: تاردیس، تیره پیکر، هر چیز خوف انگیز، دیو، مترسک، لولو، هیولا، وهم، توهم، نهازش، گمان پریشی، سایه ( مانند)، دروغین، تو خالی، پوچ، توهمی، نهازشی، ...
جهش، وحشت زدگی، رم دادن، از جا پراندن، رمانیدن، تکان دادن، وحشت زده شدن سایر معانی: یکه خوردن یا دادن (به ویژه از ترس ناگهانی)، دچار هول و تشویش ناگهانی کردن، واچرتیدن، (با تکان یا نگرانی نا ...
وحشت زده کردن، مرعوب کردن سایر معانی: (سخت) ترساندن
جدی، وهمی، غیر طبیعی سایر معانی: عجیب و غریب، غیرعادی، ناروال، فوق العاده، ابر روال، اسرارآمیز، مرموز، (پهلوی) راز یک، رازگون، غریب، زیرک
عجیب و غریب، غیرزمینی سایر معانی: ناوابسته به کره ی زمین، فوق طبیعی، ماوراالطبیعه، اسرار آمیز، سری، شبح گونه
عصبانی کردن، دلسرد کردن، مرعوب کردن، فاقد عصب کردن سایر معانی: اعصاب کسی را تضعیف کردن، عصبی کردن، (خود را) باختن، ضعیف کردن
ملاقات کننده، مهمان، زائر، دیدارگر سایر معانی: شبح، روح، مهاجر، سیاح، سیار