معنی

عصبانی کردن، دلسرد کردن، مرعوب کردن، فاقد عصب کردن
سایر معانی: اعصاب کسی را تضعیف کردن، عصبی کردن، (خود را) باختن، ضعیف کردن

دیکشنری

بی اعتنایی
فعل
intimidate, terrify, unnerveمرعوب کردن
discourage, dishearten, dissuade, unnerve, disappoint, estrangeدلسرد کردن
irritate, enrage, annoy, blow up, flurry, unnerveعصبانی کردن
unnerveفاقد عصب کردن

ترجمه آنلاین

عصبی کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.