startle
معنی
جهش، وحشت زدگی، رم دادن، از جا پراندن، رمانیدن، تکان دادن، وحشت زده شدن
سایر معانی: یکه خوردن یا دادن (به ویژه از ترس ناگهانی)، دچار هول و تشویش ناگهانی کردن، واچرتیدن، (با تکان یا نگرانی ناگهانی) از خواب بیدار شدن، از جا پریدن یا پراندن، دل توی دل کسی نماندن، پرش
سایر معانی: یکه خوردن یا دادن (به ویژه از ترس ناگهانی)، دچار هول و تشویش ناگهانی کردن، واچرتیدن، (با تکان یا نگرانی ناگهانی) از خواب بیدار شدن، از جا پریدن یا پراندن، دل توی دل کسی نماندن، پرش
دیکشنری
وحشت زده شدن
اسم
startle, dismayوحشت زدگی
mutation, jump, spurt, vault, lunge, startleجهش
فعل
startle, appal, appallوحشت زده شدن
shake, flick, wiggle, budge, hitch, startleتکان دادن
startleاز جا پراندن
fright, rouse, scare, startleرم دادن
startleرمانیدن
ترجمه آنلاین
مبهوت کردن
مترادف
affright ، agitate ، alarm ، amaze ، astonish ، astound ، awe ، bolt ، consternate ، floor ، fright ، give a turn ، jump ، make jump ، rock ، scare ، scare to death ، shake up ، shock ، spook ، spring ، spring something on ، stagger ، start ، stun ، take aback ، terrify ، terrorize