صافی، سلاست، همواری سایر معانی: همواری، صافی [سینما] همواری (در تدوین ) [عمران و معماری] نرمی [پلیمر] صافی، نرمی، یکنواختی [آمار] همواری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آمار] پیشین هموار
چرخ های ساعت، منظم وخودکار سایر معانی: هر دستگاه ساعت مانند (که دارای چرخ دندانه دار و فنر و غیره باشد مثلا در برخی عروسک های متحرک)، دستگاه و روش کار ساعت، گردش چر های ساعت، گردش چرخهای سا ...
چابکی، مهارت، چالاکی، تردستی، زبر دستی، سبکدستی سایر معانی: چیره دستی
ظرافت، خوش اندامی، تایید، بخشش، زیبایی، بخشندگی، افسون گری، اقبال، خوش نیتی، جذابیت، منت، ملاحت، قرعه، دعای فیض و برکت، تشویق کردن، اراستن، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، لذت بخشیدن سایر معا ...
ملاحظه، نزاکت، کاردانی، سلیقه، درایت سایر معانی: مردم داری (مهارت در انجام کار یا گفتن سخن بموقع و بجا)، موقع شناسی، کیاست، فراست، تدبیر، ظرافت طبع، حساسیت (در امور هنری)، (در اصل) حس لامسه، ...
شالوده، بافت، بافندگی، بافته، تار و پود، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن سایر معانی: بافت (روش بافتن)، ویژگی، خصوصیت، نهاد، ترکیب، ساختار، (نرمی یا زبری و غیره) پرماس، دارای بافت بخصوص ...