تفنگ ساچمهای سایر معانی: تفنگ شکاری (بی خان)، (فوتبال امریکایی) آرایش تفنگی (shotgun formation هم می گویند)، با تفنگ بی خان تیر زدن یا تهدید کردن، (معماری) ساختمان دراز که اتاق های آن به صور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازدواج اجباری، ازدواج ناگزیر (مثلا به خاطر آبستنی)
مجبور کردن، وادار کردن سایر معانی: ناچار کردن، ناگزیر کردن، به زور انجام دادن (یا به دست آوردن)، تحمیل کردن، ملزم کردن، ایجاب کردن، برانگیختن، جلب کردن [حقوق] مجبور کردن، وادار کردن، ملزم کر ...
تفنگ، ششلول، تلمبه دستی، سرنگ امپول زنی و امثال ان، توپ، تیر اندازی کردن سایر معانی: هرچیزی که به شکل سلاح آتشین باشد و یا کاری مشابه کار آن انجام دهد، (عامیانه) جانی مسلح، تیر انداختن، شکار ...
مجبور کردن، وادار کردن، متعهد شدن، ممنون کردن، مرهون ساختن، لطف کردن سایر معانی: ملزم کردن (قانونا" یا اخلاقا" یا با زور)، وا داشتن، بایاندن، ناچار کردن، ناگزیر کردن، موظف کردن، منت گذاشتن، ...
حمایت کردن، حمایت کردن از، نگه داری کردن، حفظ کردن، محفوظ کردن، حفاظت کردن، مصون کردن، حراست کردن، نیکداشت کردن سایر معانی: محافظت کردن، پاسداشت کردن، پاییدن، اندخسیدن، داشتبانی کردن، پاسبان ...
روشی برای توالییابی ژنگان که در آن دِنا بهصورت گسترده به قطعات کوچکتر بریده میشود و سپس این قطعات همسانهسازی و توالییابی میشوند |||متـ . توال ...
واژههای مصوب فرهنگستان