جلد، غلاف، نیام، پوش، مهبل سایر معانی: (شمشیر و چاقو و غیره) نیام، غلاف (scabbard هم می گویند)، (زیست شناسی) نیام، پوشش، (پنبه) جوزغه، گوژه، جدار، پوشگر، (زنانه) پیراهن تنگ، لباس چسبان، shea ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] لیف دو جزئی غلاف مغزی
چین نیامی [زمینشناسی] چینی با نیمرخ همشیب (isoclinal profile) یا یال موازی که خط لولای آن بیش از 90 درجه خمیده شده است
واژههای مصوب فرهنگستان
چاقوی نیام دار، دشنه ی غلافدار، چاقوی غلاف دار
(جانورشناسی) نیام نوک (تیره ی chionidae - بومی جنوبگان)
پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن، غلافدار کردن سایر معانی: روکش کردن، پوشاندن (با چیزی)، نیام دار کردن، (شمشیر و غیره) غلاف کردن، نیام کردن، (شمشیر و یا شاخ و غیره را در بدن) فرو کردن، غلاف، جلد ...
[برق و الکترونیک] روکش کابل
میل نگهدار
مغناپوش [ژئوفیزیک] منطقۀ نسبتا نازکی میان مغناایست زمین و جبهۀ ضربۀ (shock front) باد خورشیدی
[برق و الکترونیک] غلاف پلاسمایی پوشش گاز یونیده که سفینه یا جسم متحرک دیگر را در اتمسفر به هنگام حرکت با سرعتهای ابر صوتی در بر می گیرد . غلاف پلاسمایی بر ارسال، دریافت و پراش امواج رادیویی ...
[زمین شناسی] غلاف ریشه، نیام ریشه، سنگال ریشه ای توخالی.
جوشن، زره، زره پوش کردن، زرهی کردن سایر معانی: زره کاو، ضد زره، پاد زره، ثاقب، جنگ افزارهای زرهی (مثل تانک و زرهپوش)، رسته ی زرهی، زرهی شدن یا کردن، زرهپوش کردن (انگلیس: armour)، برگستوان، ک ...