sheathe
معنی
پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن، غلافدار کردن
سایر معانی: روکش کردن، پوشاندن (با چیزی)، نیام دار کردن، (شمشیر و غیره) غلاف کردن، نیام کردن، (شمشیر و یا شاخ و غیره را در بدن) فرو کردن، غلاف، جلد
سایر معانی: روکش کردن، پوشاندن (با چیزی)، نیام دار کردن، (شمشیر و غیره) غلاف کردن، نیام کردن، (شمشیر و یا شاخ و غیره را در بدن) فرو کردن، غلاف، جلد
دیکشنری
کلاهبرداری
فعل
ensheathe, sheatheغلافدار کردن
cover, mask, conceal, coat, veil, sheatheپوشاندن
slacken, blunt, sheathe, decelerate, clog, dullکند کردن
ensheathe, intussuscept, invaginate, scabbard, sheatheغلاف کردن
ترجمه آنلاین
غلاف