بنشینید، بفرمایید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عمیق، ریشه دار، عمقی، مستقر، دیرینه گود
[نفت] سوپاپ دونشیمنه
سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو سایر معانی: (پزشکی) مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم، وابسته به خوی و عادت، عادی، کهنه کار، سابقه دار، وخیم، جدی، بیمار مزمن، کسی که دچار مرض دیرپای است، (انگل ...
مشروط، مشروطه، مطابق قانون اساسی سایر معانی: وابسته به قانون اساسی، طرفدار قانون اساسی، مشروطه گرای، اصلی، اساسی، بنیادی، سرشتی، وابسته به سلامتی، سلامتی بخش (ورزش یا هر کاری که برای حفظ سلا ...
تدفین خمیده [باستانشناسی] تدفینی که در آن جسد متمایل به پهلو است و پاها به سمت شکم و سینه، با زاویهای از 90 تا 45 درجه، جمع شده باشد|||متـ . تدفین چمباتمهای contracted buri ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ریشه کن نشدنی، قلع نشدنی، قلع و قمع نا پذیر سایر معانی: ریشه کن نشدنی (یا نکردنی)، نابود نکردنی، از بین نبردنی
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد سایر معانی: مادرزاد(ی)، غیر اکتسابی، سرشتی، اصلی و ریشه دار، نهادی [زمین شناسی] ذاتی سنگهای آذرینی که بد ...
ظرفیت نشسته [حملونقل درونشهری - جادهای] تعداد صندلیهای یک وسیلۀ نقلیۀ عمومی
نشسته، غیر مهاجر، غیر متحرک، مقیم در یک جا سایر معانی: مستلزم نشستن زیاد، مستلزم پشت میز نشینی، ناجنبا، نشیمند [زمین شناسی] نشسته، غیر مهاجر، مقیم در یکجا، غیر متحرک
جلوس کردن، قرار گرفتن، نشستن سایر معانی: تمرگیدن، (پرنده) قرار گرفتن، (روی تخم) خوابیدن، (قاضی یا وکیل مجلس و غیره) شاغل بودن، عضو بودن، (دادگاه یا مجلس شورا و غیره) جلسه داشتن، (برای نقاشی ...
مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال سایر معانی: بیمار، بیمارگونه