غبن، خسارت، اسیب، زخم، جراحت سایر معانی: آسیب (بدنی)، صدمه، گزند، تباهی، غبن ghabn، زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی، طب و دامپزشکی زخم [حقوق] غبن، خسارت، زیان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاستن، چیدن، پوست کندن، تراشیدن، سرشاخه زدن، قسمت ای زائد چیزی را چیدن سایر معانی: (پوست یا رویه یا پستی و بلندی سطح چیزی را) تراشیدن، زدن، کندن، (معمولا با: down) کاستن (به ویژه هزینه را)، ...
حالت، مخمصه، وضع نامساعد، وضع خطرناک سایر معانی: گرفتاری شدید، تنگنا، داروگیر، گیرودار، معضل
کم، نحیف، غیر کافی، کم دادن، مضایقه کردن سایر معانی: بخیل بودن، خسیس بازی درآوردن، خست کردن، فروگذار کردن، کم خرج کردن، (عامیانه)، رجوع شود به: scanty، با بی دقتی انجام دادن، بدانجام دادن، خ ...
برج، قلعه بلند بودن سایر معانی: (مانند برج) بلند بودن، سر به فلک کشیدن، دکل آنتن، دژ، قلعه، ارگ، (شخص یا دستگاه) یدک کش، بکسل کننده، قلعه مثل برج بلند بودن [عمران و معماری] برج [کامپیوتر] بر ...
سختی، زحمت، مزاحمت، ازار، قید، خارش، رنجه کردن، زحمت دادن، ازار دادن، دچار کردن، مصدع کسی شدن، اشفتن، عذاب دادن، مزاحم شدن سایر معانی: به هم زدن، مغشوش کردن، متلاطم کردن، خروشاندن، پرآشوب کر ...
نوعی یخزن که در آن مواد غذایی مایع یا نیمهجامد بهطور مداوم بر روی سطح داخلی استوانهای منجمد و توسط تیغههایی تراشیده میشوند [علوم و فنّاوری غذا] ...
واژههای مصوب فرهنگستان