وابسته به علم، علمی، وابسته بعلم سایر معانی: چیستایی، فرهنجی، فنی، ماهرانه، طبق روش خاص، شگردین، طالب علم [برق و الکترونیک] علمی [ریاضیات] علمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیرعلمی، خلاف موازین علمی سایر معانی: غیرعلمی، خلاف موازین علمی
تحصیل کرده، فرهیخته، تحصیل شده سایر معانی: آموخته، آموزش دیده، تعلیم یافته، بر مبنای اطلاع و تجربه (در برابر دیمی یا همین جوری یا الله بختکی و غیره)، بررسی شده
فاضل، دانا، عالم، عارف، فضلا، قاضل، طالب علم سایر معانی: دانشمند، بسیاردان، آموخته، فرزانه، فرجاد، دانشور، دانشمندانه، عالمانه، علمی، دانشی، اکتسابی، نهیده
ریاضی، وابسته به ریاضیات سایر معانی: وابسته به ریاضی، ریاضیاتی، گزمری، دقیق و صحیح، بسیار دقیق و حساب شده [برق و الکترونیک] ریاضی [ریاضیات] از راه ریاضی، به طریق ریاضی، ریاضی [آمار] ریاضی ...
مصدر، خدمتکار بیمارستان، گماشته، مرتب، منظم، باانضباط سایر معانی: بسامان، سامان مند، با دهناد، با سرواد، آراسته، خوش رفتار، نیک رفتار، پیرو قانون، صلح جو، سر به راه، (ارتش) وابسته به امربری، ...