جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء سایر معانی: ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استهزاء امیز سایر معانی: تمسخرآمیز، مسخره آمیز، استهزا آمیز
تند، بی ادب، بی نزاکت، بی ادبانه سایر معانی: ناراد، نارادانه
موهن سایر معانی: گستاخ، بی ادب، بی احترام، بی اعتنا، توهین امیز
خیره چشم، بیشرمانه، بی ربط، گستاخ سایر معانی: نامربوط، ناوابسته، ناوارد، پررو، پیش جواب، جسور، گستاخانه، بی ادبانه، جسورانه [حقوق] نامربوط، بی ربط
پر رو سایر معانی: بی حیا، بی ادب، گستاخ، پیش جواب، حاضر جواب، خوشمزه
فعال، زیرک، زرنگ، چالاک، با هوش، شیک، ناتو، جلوه گر، تیر کشیدن، سوزش کردن سایر معانی: (درد) تیرکشیدن، درد کردن، درد کشیدن (یا تحمل کردن)، درد آوردن، سوزش داشتن، (از پشیمانی یا آزردگی و غیره) ...
مغرور سایر معانی: (خودمانی)، آلوده به عن دماغ، خله مانند، وابسته به آب بینی، زننده، ناخوشایند، تنفرانگیز، قابل تحقیر، فین فینی، مف دار، کثیف