smart
معنی
سایر معانی: (درد) تیرکشیدن، درد کردن، درد کشیدن (یا تحمل کردن)، درد آوردن، سوزش داشتن، (از پشیمانی یا آزردگی و غیره) خودخوری کردن، به خود پیچیدن، جز زدن، رنج دادن یا بردن، تیر کشی، (خودمانی) زرنگی، زیرکی، هوش، تند، پرحرارت، پراشتیاق، زبل، خوش لباس، خوش نما، مد روز، تر و تمیز، تمیز و مرتب، (عامیانه) گستاخ، حاضر جواب، مرد رند، (محلی) زیاد، شدید، فراوان، با زیرکی، با ذکاوت، هوشمندانه، زیرکانه، دردناک، (کامپیوتر) هوشمند، تیر کشیدن ازدرد
[کامپیوتر] هوشمند
[برق و الکترونیک] هوشمند