سرکش، گردن کش سایر معانی: سرکش، گردنکش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صحت، صداقت، راستی، راستگویی سایر معانی: درستی، (حرف) راست، نادروغ [حقوق] صحت، راستگویی، دقت
واقعا، براستی، امین، حقیقتا، هر اینه سایر معانی: (قدیمی) به درستی (که)، هرآینه
تلافی، کینه جو، انتقام، انتقامی، تلافی کننده سایر معانی: کینه توز، انتقام جو، انتقام جویانه، کینه توزانه
دروغ مصلحت آمیز، دروغ سفید
(داستان سفرهای گالیور اثر swift) یاهو (موجودات نیمه انسان و نیمه میمون)، جانوری که درقالب انسانی باشد، ادم حیوان صفت [کامپیوتر] موتور جستجوی مشهوری برای شبکه جهانی اینترنت که توسط http://www ...
(ارتش) ساعت صفر، هنگام آغاز (عملیات)، آغاز هنگام، سر هنگام، هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی، لحظه شروع ازمایشات سخت، لحظه بحرانی
پیروی از رژیمی غذایی که فقط مصرف میوهها و مغزها و دانهها را مجاز میشمارد [تغذیه]
واژههای مصوب فرهنگستان