study
معنی
سایر معانی: پژوهش، تحقیق، آموزش، یادگیری، رشته ی تحصیلی، شاخه ی علمی، دانش بخصوص، موضوع مورد مطالعه، اتاق کار، خواندن (با دقت)، تحقیق کردن، آموزش دیدن، تلمذ کردن، حفظ کردن، از بر کردن، مورد ملاحظه یا تفکر قرار دادن، تامل کردن، اندیشیدن، کوشیدن، سعی کردن، رجوع شود به: etude، کوشش، جد و جهد، همت، خوانش
[حسابداری] مطالعه
[ریاضیات] مطالعه، مطالعه کردن، وارسی کردن، بررسی کردن، بررسی
[آمار] مطالعه