انحراف، نهاد، تمایل، عطف، خو، شیب، خمیدگی بجلو و پایین سایر معانی: سرازیری، سربالایی، کژینگی، شیبداری، (فکر و احساس) میل، گرایش، طبع، زاویه ی شیب، میزان شیب، تعظیم خفیف، سرفرودآوری، سیرت، طب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واقعا، فعلا، همانا، محققا، براستی، در واقع، حقیقتا، فیالواقع، هر اینه، آره راستی سایر معانی: به درستی که، البته، عملا، راستی، اره راستی [ریاضیات] واضح است
تو رفتگی، دندانهگذاری، دندانه دار کردن، بر جسته کردن، سفارش دادن سایر معانی: (لبه یا حاشیه را) دندانه دار کردن، دندانه دندانه کردن، کنگره دار کردن یا شدن، مضرس کردن یا شدن، (نمای برونی را) ب ...
تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ، خبر گیری، جستار، پرس و جو، استعلام، پرسش، استفسار، سئوال سایر معانی: آگه خواست، پرسه، بررسی، پژوهش، جستجو، کندوکاو [حسابداری] درخواست ؛ سفارش [کامپیوتر] درخواس ...
پی جو، کنجاو سایر معانی: کنجکاو، مشتاق پرسش و یادگیری، آموزخواه، آموزدوست، پرسان، فضول
دو رو، غیر صمیمی، ریاکار، بی صداقت سایر معانی: ناهمدل، نایکرنگ، شیله پیله دار، غیرصمیمانه، ناهمدلانه، ریاکارانه، با دو رویی
بازرس، مفتش سایر معانی: بازبین، کارپژوه، (افسر پلیس) معاون کلانتر [عمران و معماری] بازبین - بازرس - نگهبان [مهندسی گاز] بازرس [حقوق] بازرس، مفتش
وابسته به کندوکاو، تحقیقی، بازجویانه، جستجوگرانه (investigatory هم می گویند)، مبنی بر رسیدگی، باز جو ینده
درستى، صحت، حقانیت، عدالت، حق بودن
فحشاء سایر معانی: هرزگی، فسق، شهوت پرستی
ادم بی دست و پا، ادم نادان و نفهم، ولگردی کردن، بیشعور دانستن، ریشخند کردن، سرفرود آوردن سایر معانی: آدم احمق و دست و پا چلفتی، نقل علی، (محلی) تعظیم کردن، نفهمی نشان دادن
ثبات قدم، وفاداری، سرسپردگی، وظیفه شناسی، صداقت سایر معانی: باوفایی، اخلاص