inspector
معنی
بازرس، مفتش
سایر معانی: بازبین، کارپژوه، (افسر پلیس) معاون کلانتر
[عمران و معماری] بازبین - بازرس - نگهبان
[مهندسی گاز] بازرس
[حقوق] بازرس، مفتش
سایر معانی: بازبین، کارپژوه، (افسر پلیس) معاون کلانتر
[عمران و معماری] بازبین - بازرس - نگهبان
[مهندسی گاز] بازرس
[حقوق] بازرس، مفتش
دیکشنری
بازرس
اسم
inspector, controller, warden, scrutineerبازرس
inspectorمفتش
ترجمه آنلاین
بازرس
مترادف
assessor ، auditor ، checker ، controller ، detective ، investigator ، monitor ، overseer ، police officer ، private eye ، reviewer ، scrutinizer ، sleuth ، tester