احیا کردن، دوباره جان بخشیدن، نوجان کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنده کردن، احیا کردن، رستاخیز کردن سایر معانی: رستاخیز کردن یا شدن، (دوباره) زنده کردن، (از عالم مردگان) بازخیزاندن، خیزاندن، بازخیزیدن، خیزیدن، دوباره رواج دادن، باب کردن
کیف، عیاشی کردن، لذت بردن، شادی کردن سایر معانی: (با سروصدا) شادمانی کردن، جشن گرفتن، خوشی کردن، (با: in) محظوظ شدن یا بودن، کیف کردن، (بسیار) خوش آمدن، رجوع شود به: revelry
بهوش اوردن، نیروی تازه دادن سایر معانی: رجوع شود به: revive [ریاضیات] احیاء کردن
بر انگیختن سایر معانی: (عامیانه)، (معمولا با: up) انگیزاندن، تحریک کردن، بهم زدن، فرار دادن
احمق، معتاد به مشروبات، مشروب خوارافراطی، احمق کردن، مست کردن سایر معانی: همیشه مست، دایم الخمر، مست لایعقل، میخواره، ساده لوح [برق و الکترونیک] small- outine transistor-ترانزیستور با پایه ه ...
بر انگیختن، تحریک کردن، انگیختن، تهییج کردن سایر معانی: انگیزاندن، بشولاندن، ترغیب کردن، به شوق آوردن، سر ذوق آوردن، به جنب و جوش در آوردن، (پزشکی) انگیختن، کنشور کردن، (اندام و غیره را) فعا ...
دائم الخمر، نوشابه خور سایر معانی: میگسار، نوشابه فروش
ناله، فغان، با ناله گفتن، با صدا حرکت کردن، ناله کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن سایر معانی: موییدن، نق زدن، شکوه و زاری کردن، زوزه کشیدن، زنوییدن، با آه و ناله گفتن، مویه، زاری، نق نق ...
1- انگیزاندن، برانگیختن، تحریک و تهییج کردن، شورانیدن 2- (عامیانه - با سرعت و مهارت) تهیه کردن، آماده کردن، مهیا کردن
1- پیش رفتن، جلو رفتن، ترقی کردن 2- تبدیل به شکل یا شی بخصوصی کردن 3- پروراندن 4- (دانش یا مهارت) کسب کردن 5-تحریک کردن، انگیزاندن 6- (خودمانی) ورزش شدید کردن