resurrect
معنی
زنده کردن، احیا کردن، رستاخیز کردن
سایر معانی: رستاخیز کردن یا شدن، (دوباره) زنده کردن، (از عالم مردگان) بازخیزاندن، خیزاندن، بازخیزیدن، خیزیدن، دوباره رواج دادن، باب کردن
سایر معانی: رستاخیز کردن یا شدن، (دوباره) زنده کردن، (از عالم مردگان) بازخیزاندن، خیزاندن، بازخیزیدن، خیزیدن، دوباره رواج دادن، باب کردن
دیکشنری
احیای
فعل
resuscitate, resurrect, vitalize, quicken, vivifyزنده کردن
revive, resurrect, resuscitate, reconstruct, vivifyاحیا کردن
resurrectرستاخیز کردن
ترجمه آنلاین
زنده کردن
مترادف
animate ، arouse ، awaken ، bounce back ، breathe new life into ، brighten ، bring around ، bring to ، cheer ، come around ، come to life ، comfort ، console ، encourage ، energize ، enkindle ، enliven ، exhilarate ، gladden ، inspirit ، invigorate ، make whole ، overcome ، please ، quicken ، rally ، reactivate ، reanimate ، reawaken ، recondition ، recover ، refresh ، rejuvenate ، rekindle ، relieve ، renew ، renovate ، repair ، restore ، resuscitate ، revitalize ، revivify ، rouse ، snap out of it ، solace ، spring up ، strengthen ، touch up ، wake up