[زمین شناسی] شبکه یا خیمه امن، یا حامی مشابه برای کارگر در زمانی که تجهیزات بر می گردد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] تنظیم فاصله بین غلتکها ی کشش - فاصله تنظیمی بین غلتکهای کشش
کفی رورو [حملونقل دریایی] نوعی کفی ویژۀ حمل بار در کشتی رورو
واژههای مصوب فرهنگستان
اندوختن، جمع کردن، چرخیدن سایر معانی: 1- لوله کردن، پیچیدن 2- انباشته کردن، جمع کردن 3- (عامیانه - با اتومبیل و غیره) رسیدن، وارد شدن [صنعت] جمع کردن
[کامپیوتر] منوی گلوله ای کادر گفتگیویی که تا زمان انتخاب یک گزینه از ان، باز می ماند . پس از پایان کار، این کادر می تواند در هر مکانی قرار بگیرد . حتی می توان آن را به صورتی گلوله کرد ( لوله ...
تاوۀ غلتکی [علوم جَوّ] تاوۀ افقی پادگرد (counterrotating) که معمولا در لایۀ مرزی همرَفتی رخ میدهد
رومن رولان (نویسنده ی فرانسوی)
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی:Cu3(AsO4)2•4(H2O)
چرخدار، چرخه دار، چرخکدار، چرخکدار a rollaway bed تختخواب چرخکدار
غلتان [زبانشناسی] ← لرزشی
پیچیده [علوم دامی] له شده (دانه های غلات) .
[عمران و معماری] خاکریز متراکم شده - خاکریز متراکم [زمین شناسی] خاکریز متراکم شده- خاکریز متراکم