roll up
معنی
اندوختن، جمع کردن، چرخیدن
سایر معانی: 1- لوله کردن، پیچیدن 2- انباشته کردن، جمع کردن 3- (عامیانه - با اتومبیل و غیره) رسیدن، وارد شدن
[صنعت] جمع کردن
سایر معانی: 1- لوله کردن، پیچیدن 2- انباشته کردن، جمع کردن 3- (عامیانه - با اتومبیل و غیره) رسیدن، وارد شدن
[صنعت] جمع کردن
دیکشنری
رول کردن
فعل
collect, roll up, stack up, gather, tot, flocجمع کردن
accumulate, acquire, hive, lay in, salt away, roll upاندوختن
turn, spin, rotate, revolve, whirl, roll upچرخیدن
ترجمه آنلاین
رول کردن