عدالت، نیکو کاری، درست کاری، پرهیزگاری، تقوی، صواب کاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شایستگی، محجوبیت، نجابت، انطباق با مورد، پاک بینی سایر معانی: مناسبت، ادب، بزرگواری، آبرومندی (رجوع شود به: decent)، (جمع) آداب و اصول، نزاکت و حسن سلوک، معرفت، (جمع) تسهیلات و نیازهای زندگی ...
رفتار، ایین، وابسته به علم اخلاق، بجی در امور اخلاقی، کتاب اخلاق سایر معانی: (ارزش های اخلاقی و محسنات) نظام (یا سیستم) اخلاقی، خوی گان، بهخویگان، کردارگان، غالبا بصورت جمع علم اخلاق، بجک در ...
تبه کاری، بدکاری، ستمکاری، شرارت، وقاحت، هرزگی
قدوسیت، تقدس، پرهیز کاری، لقب پاپ، حضرت سایر معانی: پارسایی، سپنتایی، (h بزرگ - با : his یا your) عنوان پاپ اعظم: حضرت، بلندجاه
درستى، صحت، حقانیت، عدالت، حق بودن
اخلاق، سیرت، روحیه، اخلاقیات سایر معانی: جنبه ی اخلاقی، اصول اخلاقی، کردار نیک، نیک کرداری، پایبندی اخلاقی، اخلاق مندی، درستی، هر نظام اخلاقی بخصوص، درس اخلاق، عبرت، اخلاق آموزی، عفت، نجابت ...
پاکدامنی، راستی، پیروی دقیق از اصول سایر معانی: درستی، امانت، درستکاری [حقوق] درستی، راستی، راست گویی
تقدس، پاکدامنی، قدوسیت
شایستگی، زیبندگی
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت، گناه ورزیدن، معصیت کردن، خطا کردن سایر معانی: مخفف: sine، (بیست و یکمین حرف الفبای عبری) سین، (مجازی یا به شوخی) خطا، تقصیر، اشتباه، گناه کردن [ک ...
پرهیزگاری، تقوی، پاکدامنی، عفت، هنرنمایی، فضیلت نمایی