ثروت، گنج، گنجینه، دفینه، جواهر، گرامی داشتن، گنجینه اندوختن سایر معانی: اندوختن، گرد آوردن، عزیز شمردن، ارزش زیاد قائل شدن (برای)، گوهر خانه، خزانه، (شخص یا چیز) پر بها، نقشینه، نفیس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرزنش، طعنه، سرزنش کردن سایر معانی: به رخ کشی، مچل سازی، سرکوب، عیب نمایی، (انگلیس - عامیانه) آدم احمق و قابل تحقیر، چلغوز، جوالق، هیجان، عصبی بودن، دستپاچگی، عیوب یا اشتباهات کسی را یاداور ...
عصبانی کردن، دلسرد کردن، مرعوب کردن، فاقد عصب کردن سایر معانی: اعصاب کسی را تضعیف کردن، عصبی کردن، (خود را) باختن، ضعیف کردن
کلاه گذاشتن، زیر قول زدن، بتعهد خود عمل نکردن سایر معانی: (خودمانی) خلف وعده کردن، نکول کردن، (پرداخت وام یا مبلغ باخته در قمار) طفره زدن، وابسته به سرزمین ویلز (در انگلیس) و مردم آن (the we ...
← ایستگاه پارکسوار [حملونقل ریلی]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی تختهبرفسُری که در آن ورزشکار از عناصر موجود در شهر مانند نرده و پلکان و ریل برای اجرای حرکات نمایشی استفاده میکند|||متـ . تختهبرفسُری نمایشی free-ride snow ...
خدماتی که به تماسگیرنده امکان میدهد که از مزاحم نشوید گذر کند و با کاربر تماس بگیرد [مهندسی مخابرات]
سفری با وسیلۀ نقلیۀ غیرعمومی که در آن مسافران در یک یا چند مبدأ سوار و در یک یا چند مقصد پیاده میشوند [حملونقل درونشهری - جادهای] ...
فرد یا ورزشکاری که شیبنوردی میکند [ورزش]
برداشتن همه یا بخشی از فنج [علوم سلامت]
مربوط به بافتهای پیرادندان [پزشکی - دندانپزشکی]