غنای گونهای [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] تعداد گونههای موجود در یک اجتماع یا زیستبوم یا منظر یا ناحیه
واژههای مصوب فرهنگستان
بار اوری، حاصل خیزی، نیروی تولید، پرکاری، سودمندی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سودمندی، باروری، حاصلخیزی سایر معانی: فراورش [حسابداری] بهره وری [کامپیوتر] بهره وری [زمین شناسی] قدرت تولید،بازدهی - الف)واژه ای عمومی برای باروری آلی توده آب. - ب)ظرفیت دریاچه برای ایجاد ی ...
بارخیزی، پربارب، برومندی، پرزایی
حل شدنی، پرداختنی، عدم اعسار، قدرت پرداخت دین، حل کردنی، تحلیل بردنی، ملائت سایر معانی: توانایی پرداخت بدهی [حسابداری] توانائی ایفای تعهدات [شیمی] قدرت حلالپوشی [حقوق] استطاعت، ملائت، توانای ...
ثروت، گنج، گنجینه، دفینه، جواهر، گرامی داشتن، گنجینه اندوختن سایر معانی: اندوختن، گرد آوردن، عزیز شمردن، ارزش زیاد قائل شدن (برای)، گوهر خانه، خزانه، (شخص یا چیز) پر بها، نقشینه، نفیس ...
غنا، وفور، سامان، دارایی، خواست، سرمایه، مال، زیادی، ثروت، توانگری، تمول، سرکیفی سایر معانی: پول زیاد، مال و منال، فراوانی، منابع طبیعی، گنجینه، موهبت، ثروت های طبیعی، (مهجور) رجوع شود به: w ...