واکنش شدید، پس زنی، عکس العمل سیاسی، پس زدن سایر معانی: جهش به عقب، پس زنش، پس ضربه [برق و الکترونیک] پس افت اختلاف بین مقادیر به دست آمده برای یک پارامتر هنگامی که عقربه ی کنترل در دو جهت م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عداوت، کینه، بدخواهی، خصومت دیرین سایر معانی: دشمنی دیرینه، بغض، کینه توزی (انگلیس: rancour)
پاسخ، جواب، جواب کتبی یا شفاهی، دفاعیه، پاسخ دادن سایر معانی: پتواز، پدواز، متقابلا عمل کردن، واکنش کردن، عمل به مثل کردن، پژواک داشتن (رجوع شود به: resound)، (حقوق) به ادعای خواهان پاسخ داد ...
جبران، تلافی، انتقام سایر معانی: (به ویژه در جنگ) تلافی، وادریابی، شیان، خونخواهی، (در اصل) به زور گرفتن مال به تلافی خسارات وارد شده از طرف دشمن، اعمال زور (ولی نه توسل به جنگ) برعلیه کشور ...
تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن سایر معانی: (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی ...
عقبی، تلافی، پاداش، کیفری، مجازات، کیفر، سزا سایر معانی: پاداش (عمل خوب یا بد)، بادافره، اجر، عدالت، دادرسی، عقوبت، عذاب، مجازاتی