احیا کردن، دوباره جان بخشیدن، نوجان کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوباره مملوکردن، دوباره پای کسی حساب کردن، (باطری را) دوباره پر کردن (رجوع شود به: charge با افزودن re-)، مملوسازی مجدد [عمران و معماری] تغذیه - باز پرکردن [زمین شناسی] تغذیه - فرآیندی است ک ...
روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن سایر معانی: تر و تازه کردن، شاداب کردن، طراوت بخشیدن، نوجان کردن، خرم کردن، (با خوردن یا نو ...
تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به، باز نیرو بخشیدن سایر معانی: باز نیرو بخشیدن، تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به
زنده کردن، احیا کردن، رستاخیز کردن سایر معانی: رستاخیز کردن یا شدن، (دوباره) زنده کردن، (از عالم مردگان) بازخیزاندن، خیزاندن، بازخیزیدن، خیزیدن، دوباره رواج دادن، باب کردن
بهوش اوردن، نیروی تازه دادن سایر معانی: رجوع شود به: revive [ریاضیات] احیاء کردن