اطمینانپذیر [رمزشناسی] ویژگی سامانهای که دارای اطمینانپذیری یا قابلیت اطمینان است|||متـ . قابل اطمینان
واژههای مصوب فرهنگستان
راز دار، موثق، معتبر، قابل اعتماد، موتمن، قابل اطمینان، معتمد، قابل اتکا، مورد اطمینان سایر معانی: اتکاپذیر، قابل اعتبار، اوستام پذیر، استوان پذیر، استام پذیر (رجوع شود به: rely) [حسابداری] ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وفادار، صادق، هم پیمان سایر معانی: وفادار، صادق، هم پیمان
توانا، امر، معتبر سایر معانی: تحکم آمیز، آمرانه، ناشی از جاه و مقام، اصیل، قابل اطمینان، تایید و تصدیق شده، مستبد، قلدرماب، خودکامه، پر عتاب و خطاب، سلطه جو، سلطه گرا، دیکتاتور منش، مقتدر ...
متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر سایر معانی: (در اتومبیل) توی دنده ی سبک تر گذاشتن، دگرگونی پذیر، عوض شدنی، مبادله پذیر، معاوضه پذیر، متلون، دمدمی، تعوی پذ ...
باوجدان، وظیفه شناس سایر معانی: وجدانی، امانت آمیز، شرافت آمیز، راست و درست، درستکار، امین و شریف، خوش کار، خوب کار، دارای وجدان کار، دقیق، موشکاف
اعتبار,برو,نیکنامی
فریبنده، فریبا، فریب امیز، گمراه کننده، گول زننده سایر معانی: نیرنگ آمیز، فریب آمیز، ریشخندآمیز، آب زیر کاه، لیوه، غلط انداز
پایا، دیرپای، باودام سایر معانی: با دوام، پردوام، پاینده، ماندنی، مانا [عمران و معماری] بادوام - پایدار [نساجی] بادوام - با ثبات - پایدار - مقاوم
بی وفا، بی ایمان، گول زن سایر معانی: عهدشکن، خائن، نابکار، غیرقابل اعتماد، اوستام ناپذیر
ادم ساده لوح و رک و راست، محفوظ ازخطا وشکست، محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه سایر معانی: خطاناپذیر، آسان انجام، (ماشین آلات و روش های کار ـ آنچه که به کار بردن آن آسان و احتمال اشتباه در آن ک ...
پسندیده، عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام سایر معانی: شرافتمند، آبرومند، آبرودار، پرافتخار، (عنوان ویژه ی برخی مقام ها- h بزرگ ...