عاری، ازاد، معاف، معاف کردن سایر معانی: مستثنی، بخشوده، مستثنی کردن، بخشودن [حقوق] معاف کردن، مستثنی کردن، بخشیدن، معاف، مستثنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فروهشته سایر معانی: آزاد، مطلق، مستقل، اختیاری، مختار، مجانی، رایگان، سخاوتمندانه، روا، مجاز، منفصل، رها، بطور مجانی، آزادکردن، ترخیص کردن آزاد، میدانی
[عمران و معماری] محدود نشده [زمین شناسی] محدود نشده
متغیری در نظریۀ صفبندی که بیانگر شمارهگیری دوبارۀ کاربر پس از اندکی درنگ در مواجهه با انسداد برخوانی است [مهندسی مخابرات]
واژههای مصوب فرهنگستان