رخت، جامه لباس سایر معانی: لباس، جامه، پوشاک، تن پوش، رجوع شود به: bedclothes، ملبوس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشان، علامت، نشان افتخار، نشان رسمی، مدال رسمی سایر معانی: (ارتش) جغه، جیغه، آرم نظامی، فر، نشان رسته یا گروه، (جمع) نشان ها، مدال ها، علامات، علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
لوازم، متعلقات، اسباب، ضمائم، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای سایر معانی: لوازم و اسباب شخصی، ابزار، وسایل، تجهیزات، ابزارگان، ساز و برگ، مخلفات، بساط، اثاکالبیت، لفافه
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد سایر معانی: سمبول، نشانه، نگر، دال، نمودگار، نمون، (موسیقی یا ریاضیات یا شیمی و غیره) نشان، علامت، مخفف، (روانکاوی) نمادمیل ناخود آگاه و سرکوب شده، بصو ...