[آب و خاک] خاک ورزی کمینه،خاک ورزی حداقل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] اتصال دو سر نر
[ریاضیات] تحویل شده ی سطری پلکانی
[نساجی] کاهنده ویسکوزیته - کاهنده غلظت
پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن سایر معانی: خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن
کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن سایر معانی: فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از ...
مختصر کردن، کوتاه کردن سایر معانی: مخفف کردن، خلاصه کردن [ریاضیات] مختصر کردن، خلاصه کردن، علامت اختصار به کار بردن
مختصر کردن، کوتاه کردن، خلاصه کردن سایر معانی: تلخیص کردن، به اختصار بیان کردن، به صورت فشرده در آوردن، محروم کردن، کم کردن، (از قدرت یا اعتبار ) کاستن، محدود کردن [ریاضیات] خلاصه کردن، کوتا ...
تبدیل به پودر کردن سایر معانی: وابسته به اتم، وابسته به اتم گرایی، (با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، ...
تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن سایر معانی: خوار کردن، خفیف کردن، قابل تحقیر کردن، ارزان کردن، از قیمت چیزی کاستن
فرود امدن، فروکش کردن، نزول کردن، پایین رفتن سایر معانی: (از مقام یا دارایی یا قدرت و غیره) تنزل کردن، نزول، تنزل، افول، افت، نزول کردن، پایین رفتن، تنزل رتبه ومقام [ریاضیات] منجر شدن ...
تسلیم کردن، تسخیر کردن، فتح کردن، مغلوب کردن، پیروزی یافتن بر، غالب امدن، ستاندن سایر معانی: (در اثر جنگ و پیروزی) به دست آوردن، گشودن، دست یافتن بر، شکست دادن، چیره شدن، غلبه کردن، پیروز شد ...