عمل متقابل سایر معانی: عمل متقابل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقدام متقابل، عکس العمل سایر معانی: اقدام متقابل
حمله متقابل، حمله متقابل کردن سایر معانی: پاتک زدن، دست به حمله ی متقابل (یا ضد حمله) زدن، حمله ی متقابل، ضد حمله، پاد تاخت [فوتبال] حمله متقابل
مبادله، باهم عوض کردن، تبادل کردن، متناوب ساختن، تغییر دادن، مبادله کردن سایر معانی: داد و گرفت، پایاپایی، معاوضه کردن، عوض و بدل کردن، (جای دو چیز را با هم عوض کردن) گهولیدن، متناوب کردن، ی ...
پاسخ، جواب، جواب کتبی یا شفاهی، دفاعیه، پاسخ دادن سایر معانی: پتواز، پدواز، متقابلا عمل کردن، واکنش کردن، عمل به مثل کردن، پژواک داشتن (رجوع شود به: resound)، (حقوق) به ادعای خواهان پاسخ داد ...