گرد اوردن، همگرادنی کردن، تالیف کردن سایر معانی: (از سرچشمه های مختلف) گردآوری کردن، جمع آوری کردن، (آمار و اطلاعات و غیره) تنظیم کردن، تهیه کردن، تدوین کردن [کامپیوتر] کامپایل ؛همگردانی کرد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمردن، برشمردن، یکایک شمردن، بشمار اوردن، محسوب داشتن سایر معانی: یک به یک ذکر کردن، فهرست وار گفتن [ریاضیات] شمردن، برشمردن، شماره گذاری کردن، یک یک نام بردن
(با جزئیات) شرح دادن، بازگو کردن، حکایت کردن، روایت کردن، (یکی یکی) گفتن، (به ترتیب) بر شمردن، شمارش مجدد، بازشماری، واشماری، دوباره محاسبه کردن، بازشمردن، واشمردن، برشمردن، یکایک گفتن، تعری ...
گفتن، تمرین کردن، تکرار کردن سایر معانی: باز گفتن، واگویی کردن، بازگویی کردن، برشمردن، (دقیقا) شرح دادن، (به ترتیب) گفتن، (نمایش یا کنسرت و غیره) تمرین کردن، تمرین دادن، (با تمرین) آموزاندن ...
دوباره باز کردن، بازگشودن، بازگشایی کردن، مجددا افتتاح کردن، دوباره شروع کردن، بازآغازیدن، بازآغاز کردن، (پس از وقفه) ادامه دادن، مجددا افتتاح کردن the reopening of the national assembly باز ...
تصریح کردن، باز گفتن، مجددا بیان کردن سایر معانی: دوباره ذکر کردن، به شکل دیگر گفتن، تکرار کردن