لذت بخش، خوشی دهنده، مایه خوشی، راضی کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطورلذت بخش، چنانکه خوشی دهد، چنانکه خوشنودسازد
طبقه طبقه کردن، چینه چینه کردن سایر معانی: لایه لایه کردن یا شدن، چینه چینه کردن یا شدن، مطبق کردن یا شدن، (برحسب نژاد یا طبقه ی اجتماعی یا درآمد و غیره) رده بندی کردن، طبقه بندی کردن، قشر ب ...
تصدیق کردن، شهادت دادن، بطور قطع گفتن، اظهار کردن، اثبات کردن، تصریح کردن سایر معانی: اذعان کردن (در مقابل: انکار کردن denyto)، به طور قطع گفتن، تاکید کردن، قانونی کردن، تصویب کردن، تایید کر ...
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه سایر معانی: قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه ...
تفننی سایر معانی: سرگرم کننده، مفرح، تفریح آور، خنده آور، مسرت بخش، فرحبش، تفریح دهنده
فریفتن، اسیر کردن سایر معانی: شیفتن، دل فریفتن، شیدا کردن، دلباخته کردن، مفتون کردن، اسیر عشق کردن، افسون کردن، (در اصل) اسیر کردن، دستگیر کردن
ظهرنویسی کردن، صحه گذاردن، امضا کردن، پشت نویس کردن، در پشت سند نوشتن سایر معانی: (چک بانکی و غیره) پشت نویسی کردن، (پشت چک را) امضا کردن، (نامزد انتخابات و غیره را) تایید کردن، پشتیبانی (خو ...
مسحور کردن، مجذوب کردن، (با سحر و جادو یا زیبایی) شیفته کردن، واله کردن، بوجداوردن، ازخودبیخودکردن، درحال جذبه انداختن
خوشحال، مسرور، شاد، خرسند، خوشنود، محظوظ، خوش وقت، خشنود سایر معانی: مشعوف، شادی آور، پرسرور، مسرت بخش، خوشایند، سعید، میمون، بسیار مایل، حاکی از شادی، درخشان و شادی بخش، زیبا، دلپسند، (قدیم ...
شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن سایر معانی: لوس کردن، ننر کردن، سختگیری نکردن، به میل کسی رفتار کردن، به میل خود رف ...
زیاده روی، افراط سایر معانی: لوس کردن، ننر سازی، روی زیادی دادن به، با گذشت بسیار (نسبت به کسی) رفتار کردن، گذشت کردن، گزافکاری، فزونکاری، (کلیسای کاتولیک) بخشش گناهانی که برای آنها باید کفا ...