شکایت، پروتست، واخواست رسمی، اعتراض، اعتراض کردن، واخواست کردن سایر معانی: واخواهی، بازخواست، پرخاش، چخش، واسرنگ، (با تاکید یا اطمینان) گفتن، اصرار کردن، واسرنگیدن، تاکید کردن، بازخواست کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غلو کردن، زیاده دم از چیزی (مثلا دوستی) زدن
[حقوق] (پرداخت وجه) با حفظ حق اعتراض
عضو فرقه مسیحیان پروتستان سایر معانی: (مسیحیت) پروتستان (غیر کاتولیک)، (p کوچک) معترض، باز خواستگر، واخواه
ادعا، اعتراض، اظهار جدی، واخواهی سایر معانی: اظهار موکد، فاشگویی، اصرار، واسرنگش، تصریح
ادعای دوستی
معترضانه، بطور اعترا، ازروی اعترا
[حقوق] قبولی برات نکول شده توسط شخص ثالث در ازاء دریافت حق العمل
با بی میلی، با وجود معترض بودن، با وجود عدم توافق [حقوق] (پرداخت وجه) با حفظ حق اعتراض
گردنکشی، طلب حق، دعوت بجنگ، رقابت کردن، بمبارزه طلبیدن، سرپیچی کردن سایر معانی: ستیزه جویی کردن، برمخیدن، به مبارزه طلبیدن، ستیزیدن، چالش کردن، عرض اندام کردن، نفس کش طلبیدن، هماورد جویی کرد ...
اعلامیه، اظهار، اعلان، اعلام، اظهارنامه، بیان، عرضه داشت سایر معانی: بیانیه، اظهاریه، ابراز، بازنمود، آشکاره، اظهارنامه (گمرکی یا مالیاتی)، مطلب اعلام شده، (بازی ورق) دست خود را اعلام کردن، ...
تردید رای، استثنا قائل شدن، درنگ کردن، کمرویی کردن، تقاضای درنگ یا مکی کردن سایر معانی: دو دلی کردن، شک و شبهه داشتن، سرباز زدن، چون و چرا کردن، تردید، (حقوق) به صلاحیت دادگاه اعتراض کردن، ا ...