روسپی [حقوق] شخصی، معمولا یک زن، که در فعالیت جنسی برای دریافت پول شرکت میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
روسپی [روانشناسی] شخصی، معمولا یک زن، که در فعالیت جنسی برای دریافت پول شرکت میکند
ایجاد کردن، به وجود آوردن، به کار انداختن، فاحشه ی تلفنی، فاحشه تلفونی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زن جوان بوالهوس، زن سبک سر سایر معانی: زن جوان بوالهوس، زن سبکسر
معشوقه، خانم، کدبانو، بانو، دلبر سایر معانی: رئیس خانه، خانه دار، (زن) مدیر، سرپرست، ارباب، صاحب، نماد زن یا شهبانو که در زمینه ای سرآمد است، خانم سرخانه، موله، جانان، دلدار، (m بزرگ - مهجور ...
فاحشه، دختر، دختر دهقان، دختر بازی کردن سایر معانی: (تحقیرآمیز یا مزاح آمیز) دخترک، زن جوان، (قدیمی) دختر دهاتی، (قدیمی) کلفت، مستخدمه، (قدیمی) زن هرزه
شخصی، معمولا یک زن، که در فعالیت جنسی برای دریافت پول شرکت میکند [جامعهشناسی]
شخصی، معمولا یک زن، که در فعالیت جنسی برای دریافت پول شرکت میکند [حقوق]
شخصی، معمولا یک زن، که در فعالیت جنسی برای دریافت پول شرکت میکند [روانشناسی]