پرولتاریا [باستانشناسی] اصطلاحی مارکسیستی برای طبقۀ کارگرِ مزدبگیر که دارای وسیلۀ تولید نیست و برای تأمین زندگی نیروی کار خود را میفروشد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پرولتاریا [علوم سیاسی و روابط بینالملل] اصطلاحی مارکسیستی برای طبقۀ کارگرِ مزدبگیر که دارای وسیلۀ تولید نیست و برای تأمین زندگی نیروی کار خود را میفروشد ...
(واژگان کمونیسم) خودکامگی کارگران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمونیسم، اصول اشتراکی، مرام اشتراکی سایر معانی: کمونیزم: مرام اشتراکی، (c بزرگ - در فلسفه مارکس و لنین و دیگران) جامعه ی بی طبقه، نظام کمونیستی (در چین و شوروی سابق و غیره)
استبداد پرولتاریا [علوم سیاسی و روابط بینالملل] حکومت جامعهای که در آن پرولتاریا قدرت سیاسی را در دست دارد و به طرف برپایی حکومت سوسیالیسم و کمونیسم پیش میرود ...
گروه، مردم، خلق، ملت، قوم و خویش سایر معانی: قومی، مردمی، محلی، توده ای، (با: the) مردم، جماعت، همگان، (جمع) مردمان، انسان ها، مردمان
اساس، کف زمین، اجتماع محلی سایر معانی: (در جنبش ها) منبع اصلی، منشا قدرت مردمی، (آمریکا - عامیانه)، مردم عادی، (در اصل) مردم غیر شهری (که تصور می شد بیش از شهرنشینان مظهر آمال ملت هستند)، من ...
توده مردم، ازدحام سایر معانی: (معمولا تحقیرآمیز - معمولا پس از : the) توده ی مردم، عوام، عوام الناس
طبقه پست وپایین اجتماع، طبقه سوم سایر معانی: (طبقه ی اجتماعی که زیر طبقه ی متوسط قرار دارد) طبقه ی پایین، طبقه ی کارگر، کارگر جماعت [ریاضیات] طبقه ی پایین
غوغا، جمعیت، انبوه مردم، ازدحام کردن سایر معانی: مردم عادی، عوام الناس، خلق الله، توده ی مردم، مردم بی سروپا، اراذل و اوباش، چماق به دست ها، لات و لوت ها، غوغاگران، جماعت، گروه مردم، ازدحام، ...
اصطلاحی مارکسیستی برای طبقۀ کارگرِ مزدبگیر که دارای وسیلۀ تولید نیست و برای تأمین زندگی نیروی کار خود را میفروشد [علوم سیاسی و روابط بینالملل] ...