پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر سایر معانی: پیشگیری کردن، تقدم داشتن بر، جلو بودن، (قبل از موعد) مورد استفاده قرار دادن، پیش خور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفال بد زدن، قبلا بدل کسی اثر کردن سایر معانی: پیشگویی کردن، از پیش (درباره ی چیزی) خبر دادن، پیش نمایی کردن (به ویژه درباره ی چیزهای بد)، بدیمن بودن، بدشگون بودن، حاکی بودن
پیش بینی کردن، از پیش دانستن، قبلا تهیه دیدن سایر معانی: پیش نگری کردن
غیبگویی یا پیشگویی کردن سایر معانی: (تحت الهام خداوند) پیشگویی کردن، (پیامبرانه) اعلام کردن، پیش بینی کردن، آینده نگری کردن