استادان دانشگاه، استادی، گروه استادان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استادی، مقام استادی سایر معانی: استادی، مقام استادی
استادیار
دانشیار
انگلیس استاد منصوب از طرف پادشاه
رئیس، ریش سفید، رئیس کلیسا یا دانشکده سایر معانی: (دانشکده) رییس، پیشکسوت، مرشد، بزرگ، سالار، مهین، سرپرست نمازخانه ی دانشگاه، سرکشیش (در کلیساهای بزرگ که چند کشیش دارند)، اسم خاص مذکر ...
آدم، یار، دوست، رفیق، بچه، یارو، مرد، شخص سایر معانی: (در اصل) همکار، همدست، همیار، شریک، انباز (به ویژه اگر مرد باشد)، هم رتبه، هم شان، هم زینه، هم طبقه، (یکی از دو چیز مشابه) تا، همتا، نصف ...
فاضل، دانا، عالم، عارف، فضلا، قاضل، طالب علم سایر معانی: دانشمند، بسیاردان، آموخته، فرزانه، فرجاد، دانشور، دانشمندانه، عالمانه، علمی، دانشی، اکتسابی، نهیده
وابسته به اموزش و پرورش سایر معانی: وابسته به آموزش و پرورش و معلم ها، آموزشی، تدریسی (pedagogical هم می گویند)