[حسابداری] روش میزان تولید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دست یابی، انجام، موفقیت، پیروزی، کار بزرگ سایر معانی: پیشرفت، نیل، حصول، کامیابی، دست آورد، تحقق
(صنعت) خط مونتاژ، خط هم گذارد، تیمار خط، دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد [نساجی] خط تولید - خط منتاژ [ریاضیات] خط همگذاری، خط تولید، مسیر مونتاژ، خ ...
ایجاد، فطرت، خلقت، خلق، افرینش سایر معانی: آفرینش، حدوث، جهان خلقت، گیتی، دنیا، (هنر و ادبیات و فنون و غیره) نوآوری، ابداع، ابتکار، نوسرایی، مخلوقات، آفریدگان، کائنات، موجودات
نمایش، درام، نمایشنامه، تاتر سایر معانی: (هنر نگارش و به صحنه آوری و بازی در نمایش نامه) نمایش، نمایش نامه نویسی، تئاتر، نمایش پردازی، (یک سلسله رویدادهای جالب توجه یا هیجان انگیز و زنده) ما ...
(داستان و رمان و رویداد و غیره را) به صورت نمایش درآوردن، روی صحنه ی تئاتر (یا پرده ی سینما و تلویزیون) نشان دادن، مجسم کردن، (به صورت پرشور یا غلوآمیز) بیان کردن، (به طور زنده و موثر) آشکار ...
(نتیجه ی نهایی هر سلسله دگرگونی یا فرآیند یا واکنش شیمیایی) پیامد پسین، پسین پیامد، فرآورده ی پایانی، محصول نهایی [شیمی] فرآورده ى پایانی ،محصول نهایی، (نتیجه ى نهایی هر سلسله دگرگونی یا فرآ ...
قلم زنی سایر معانی: نقش اندازی، حکاکی، کنده کاری، (صفحه یا هر چیز حکاکی شده) نقش افکنه، کنده کاری شده [شیمی] حک کردن (با اسید) [عمران و معماری] کنده کاری [برق و الکترونیک] زدایش حذف بخشهای ن ...
از راه فکس، فکسی، (مخفف facsimile) (فرستادن و نگاشته شدن خود به خود مطلب و عکس از طریق الکترونیکی) فکس، نمابر، دورنگار، دورنویس، فکس کردن، مطلب فکس شده، دستگاه فکس (fax machine هم می گویند)، ...
پشت، زایش، قبیله، نسل، تولید، تولید نیرو سایر معانی: فرآوری، ابداع، هست سازی، هستش، مردم دوران بخصوصی، زادگان، ایجاد، زه و زاد، نسل اندر نسل، پشت اندر پشت [علوم دامی] نسل . F1 Generation = ا ...
هنرمند، هنردستی، پیشه دستی، صنعت دستی، حرفه ای سایر معانی: مهارت در کارهای دستی، دست ورزی، صنعت گری، هنرکاری، هوتخشی، شغل مستلزم مهارت در کارهای دستی، دست ورزگری
محصول، بازده، تولید، برونداد سایر معانی: فرآوری، فرورد، (علم و ادب) شکوفایی، گل کردن، (کامپیوتر) برون داد، خروجی، برون دادی، برون ده، (برق - نیروی مفید تولید شده توسط مولد یا بیرون داده شده ...