کارمند تحت ازمایش، کارمند استاژ، زندانی ازاد شده بقید شرف سایر معانی: کسی که رفتار سنجی می شود یا دوران آزمایشی را می گذراند، عفو مشروط
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازمایش کاری، کاراموزی
شاگرد، کاراموز، خلیفه، شاگردی کردن سایر معانی: نوآموز، تازه کار، به شاگردی پذیرفتن، (در گذشته - نجاری و بنایی و غیره) شاگردی که قانونا موظف بود در مقابل خوراک و آموزش برای استاد خود رایگان ک ...
شاگرد، یادگیرنده سایر معانی: یادگیرنده
کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری سایر معانی: دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری
مجرمی که با آزادی مشروط به جامعه بازگردانده شده و در عین حال که تحت نظر مقامات انتظامی است، تحت حمایتهای درمانی نیز قرار دارد [اعتیاد]
واژههای مصوب فرهنگستان